احمد مولایی یکی از دوستان گوگل پلاس نوشته:
یه خودنویس خسته داشتم، پیشم گریه می کرد بضی وقتا
الانه اونم برای همیشه از پیشم رفت
تو آخرین لحظه بهم گفت: رفیق
گفتم: بله
گفت: دوست خوبی بودی
گفتم: چرا
گفت: برای اینکه تا آخرین لحظه باهام بودی، تنهام نزاشتی، یه بار که جام گذاشته بودی، اومدی دنبالم، ندادیم دست غریبه، همیشه حواست به کلاهم بوداینا رو گفت و رفت، برای همیشه
-
خیلی هم خوب نوشته
خیلی قشنگ
یه خودنویس خسته داشتم، پیشم گریه می کرد بضی وقتا
الانه اونم برای همیشه از پیشم رفت
تو آخرین لحظه بهم گفت: رفیق
گفتم: بله
گفت: دوست خوبی بودی
گفتم: چرا
گفت: برای اینکه تا آخرین لحظه باهام بودی، تنهام نزاشتی، یه بار که جام گذاشته بودی، اومدی دنبالم، ندادیم دست غریبه، همیشه حواست به کلاهم بوداینا رو گفت و رفت، برای همیشه
-
خیلی هم خوب نوشته
خیلی قشنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر