یه بار حدود پن , شیش سالم بود
اون زمون تو کوچه ی ما , فقط ما و یکی از همسایه ها ماشین داشتیم
بعد من رفتم ماشین همسایه مونو آتیش زدم
بعد از ظهر بود طرف چادر ماشینو کشیده بود رو ماشینش
منم رفتم چادرشو آتیش زدم
شانسم گفت چادر نصفش سوخته بود یه همسایه ها اومد با آب خاموشش کرد
20 سالم که شد تازه فهمیدم اون روز طرف اومده بود پول چادرو از بابام گرفته بود
اون زمون تو کوچه ی ما , فقط ما و یکی از همسایه ها ماشین داشتیم
بعد من رفتم ماشین همسایه مونو آتیش زدم
بعد از ظهر بود طرف چادر ماشینو کشیده بود رو ماشینش
منم رفتم چادرشو آتیش زدم
شانسم گفت چادر نصفش سوخته بود یه همسایه ها اومد با آب خاموشش کرد
20 سالم که شد تازه فهمیدم اون روز طرف اومده بود پول چادرو از بابام گرفته بود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر