۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه

شب آرزوها !!!!!!!!!!!


اگه امشب واقعا شبی باشه که آرزوها برآورده بشن

و اگه حقیقت داشته باشه
من الان تنها آرزویی که دارم اینه که "تو" در سلامتی کامل باشی و خیلی زود خبر "آزادیت" به گوش ما برسه و بازم "لبخند" رو تو چهرت ببینم
لبخندی که به پایان رسیدن روزهای سخت حصرت و نوید بخش شروع روزهای خوبه دوستی باشه
اگه لیله الرغائبی وجود داشته باشه من فقط همین آرزو رو دارم




پیروزی سپاهان و حذف استقلال

بعد از پیروزی سپاهان یه ژانری بین کاربرای اصفهانی داخل گوگل پلاس پیدا شده بود که منم یکمی ادامه دادم:

گلشون آفساید بود
{استقلالی ها - خود گول زنی}

ما چند تا موقعیت داشتیم که می تونستیم به گل تبدیل کنیم
{پرویز خان-- اعتماد به نفس در حد لالیگا}
ما جوان مردانه بازی کردیم
{فریدون زندی--دیشب اومدم خیلی خوش اومدم}
شما حساب کنید سپاهان در سال چند میلیارد در آمد داره ؛ ما چه قدر؟؟
{ فتح الله زاده -- دست به چرتکه شدن ها}
به جان خودم این سپاهانیا همه رو با پول خریدن حتی مسئولین فیفا 
{یکی از طرفداران استقلال با چشمان خیس}
اگه استقلال با ما بازی داشت الان 100 تا گل بهش زده بودیم
{برنامه نود- مصاحبه با یکی از 100 میلیون طرفدار تراختور}

اصلا برنامه ریزی مسابقات خیلی ضعیف بود
{پرویز خان-- به سیم آخر زدن ها}
من مطمئنم تبانی صورت گرفته وگرنه ما کجا و یه تیم شهرستانی کجا
{یکی از مسئولین رده بالای استقلال}

دوم خرداد

از خاك سكوت آتش فرياد بسازيم
من با تو و ما ميهني آباد بسازيم

تا سيد ما باشد و ما عاشق ايران
صد واقعه چون دوم خرداد بسازيم

انديشه و علم و قلم اسباب بلوغند
نسلي پر از انديشه آزاد بسازيم

با پرچم اصلاح بر افراط بتازيم
منشور برافراشته داد بسازيم

صدها نفر اين مكتب صدساله نوشتند
صدهاي دگر با همه آحاد بسازيم

صد كوه برافراشته در راه نشيند
ما تيشه‌اي از مكتب فرهاد بسازيم

اين موج به پا خاسته دريا شود آخر
دريا شده و ميهني آباد بسازيم

شعر از هیلا صدیقی

شیطنت های انتخاباتی

دوم دبستان بودم اون روزا
بعد از پیروزی خاتمی تو انتخابات می رفتم خونه خالم می گفتم : نه استکان نه قوری فقط ناطق نوری
اونا طرفدار ناطق بودن و ما خاتمی
اگه بچه نبودم یه کتک سیر از خالم می خوردم
:)))))))))
{شیطنت های انتخاباتی}

گوشه ای از خاطرات خرداد 76

خاطراتی از دوست عزیزم آقای حسین یزدی از دوم خرداد 76:هر افتخاری در طول زندگیم کسب کنم ، باز هم بزرگترین افتخار زندگیم دوم خردادی بودن است ، زمانی که از اواخر سال 75 به ستاد خاتمی در اصفهان در سن 18 سالگی پیوستم و از آن روز دیگر به منزل نرفتم تا پنج شنبه قبل از انتخابات(31 اردیبهشت 76) در حالی که مردم به خیابان ها ریخته بودند تا جشن پیروزی را قبل از انتخابات بگیرند من از زور بی خوابی و گرسنگی در حالی که بیست کیلو وزن کم کرده بودم در بیمارستان بستری شدم ، آن شب بسیجی ها و گروههای فشار در حالی که فریاد می زدند رپی ها کوشند ، سوراخ موشند ما ایستادیم و صحنه را ترک نکردیم و از ستادهایمان دفاع کردیم، ایامی که شبانه روز کار می کردیم و فقط نون و گوجه و یا تکه نانی خشک شده می خوردیم تا خدایی نکرده برای رفع حاجاتمان به منزل نرویم و وقتی را ضایع نکنیم، عکس خاتمی را بر سینه داشتیم و با عشق هدفی جز شکست اقتدارگرایی نداشتیم ، جنگیدیم و بهتر است بگویم جانانه جنگیدیم تا بردیم ، کم نگذاشتیم ، بی ادعا و قهرمانانه در میدان بودیم آن هم بچه هایی که همیشه در ناز و نعمت بودند همه چیز را رها کرده بودند تا کسی را رییس جمهور کنند که حاکمیت او را نمی خواست ، یادمه زمانی که خاتمی به اصفهان آمده بود تا در سال 75 مبارزات انتخاباتیش را شروع کند فریاد زدم : خاتمی خاتمی رییس جمهور ماست و همه سالن نیلفروش زاده دانشگاه اصفهان یکپارچه این شعار را سر دادند و خاتمی با آرامش و متانت همیشه گی گفت البته من هنوز رییس جمهور نشدم خوب به یاد دارم در آن روز با خاتمی به حوزه علمیه اصفهان رفتیم و عده ای وحشی به این سید مظلوم حمله بردند و با لگد در پاهای او می زدند و من و یکی از دوستان خودمان را سپر بلا کرده بودیم اما فایده ای نداشت و سپس با او به دانشگاه رفتیم در ورودی سالن کامیونی آجر خالی کرده بودند همه آجرها را به اتفاق بچه های انجمن اسلامی اصفهان با دست جمع کردیم و سپس عصر با او به مسجد سید رفتیم و باز در انتهای مراسم با نیروهای چماق به دست درگیر شدیم و دست آخر با یک مینی بوس به عنوان همراه سید به دانشگاه صنعتی رفتیم در حالی که خورد و خسته بودیم صدای اذان دکتر فرزانه خو خستگی را از تنمان شست و آن روز یکی از بهترین ایام زندگیم بود
خاطرات دوم خرداد 76 بسیار است و همه گی شیرین و لذت بخش که گاها با دوستان آنها را مرور می کنیم
می دانید من هرچه دوست و رفیق دارم از آن روزها هستند که هنوز در کنار هم هستیم و یک دیگر را ترک نکردیم
نسلی که آمد با رهبری خودش و با کمک نسل جدید در 22 خرداد 1388 بار دیگر دوم خرداد 76 را تجربه کند باز همه رفقا و قدیمی ها آمدند هر یک گوشه ای از کار را به دست گرفتند اما این بار کودتا چیان با نیروهای نظامیشان کودتا کردند و نگذاشتند مردم ایران بار دیگر طعم آزادی را بچشند
چقدر شیرین بود خرداد 76 و چقدر تلخ بود خرداد 88

ما رند و خراباتی و دیوانه و *مستیم*(1)

رفتم تو یه مغازه ادکلن بخرم 
وقتی حساب کردم داشتم میومدم بیرون با سر رفتم تو شیشه سکوریت
یعنی تو کل عمرم اینقدر ضایع نشده بودم فک کنم
شیشه سکوریتش خیلی تمیز بود هیچ برچسبی هم روش نبود
هیچی دیگه خلاصه خیلی ضایع شدم

------
پاورقی
ما رند و خراباتي و ديوانه و مستيم
 پوشيده چه گوييم همينيم که هستيم

چون قسمت ما روز ازل جام بلا بود
 پيداست که تا شام ابد واله و مستيم
 

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست(1)

امروز یه پسره بسیجی تو سرویس کنار من نشسته بود
هندزفیری گذاشته بود تو گوشش و می خوند:

گرفتار تو هستم

نگهدار تو هستم

به من تکیه کن از عشق

که من یار تو هستم

که من یار تو هستم

حیف است که ارباب وفا را نشناسی

ما یار تو باشیم و تو ما را نشناسی

حیف است عزیزم که تو با این همه احساس

این پاکترین عشق خدا را نشناسی ما را نشناسی
----
بنده خدا عاشق شده بود ؛ آخ که چه عشقی
کاری کرده بود باهاش که تو اتوبوس بلند بلند بزنه زیر آواز

آهنگ معین رو می خوند
الان اومدم پیداش کردم
اینم لینک دانلودشدانلود

-----------
پاورقی
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد

ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

گويی بدهم کامت و جانت بستانم؟
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی

حافظ